معنی ذخیره انرژی
حل جدول
ذخیرهٔ انرژی، نگهداری از انرژی برای استفاده در آینده است. دستگاهی که انرژی را ذخیره و انبار میکند، گاهی آکومولاتور خوانده میشود. در ذخیرهسازی انرژی، تبدیل انرژی به شکلی از انرژی که آسانتر ذخیره و انبار میشود از شکلی که ذخیره کردن آن دشوار است؛ صورت میگیرد. انرژی انواع و گونههای مختلفی دارد و شکلهای متعددی داراست. از جملهٔ این انواع، انرژی شیمیایی، انرژی گرانشی (حاصل از نیروی گرانش)، انرژی پتانسیل الکتریکی، انرژی جنبشی، انرژی آبی، انرژی هستهای و گرمای نهان را میتوان نام برد. ذخیرهٔ انرژی، روشها و شیوههای گوناگونی دارد و برای آن از ابزارها و وسایل مختلفی استفاده میشود. پیل خشک، انواع باتری، خازن، مخزن (تانکر)، سیلندر، سد و بسیاری ابزارها و وسایل دیگر از آن جملهاند.
دستگاه ذخیره انرژی برق
انباره
ذخیره
رزرو
پس انداز
واژه پیشنهادی
انرژی پتانسیل
ترکی به فارسی
انرژی
لغت نامه دهخدا
انرژی. [اِ ن ِ] (فرانسوی، اِ) نیرو. قوه. قدرت. (فرهنگ فارسی معین). کارمایه. (یادداشت مؤلف). مفهوم انرژی یکی از اساسی ترین مفاهیم فیزیکی است ولی تعریف ساده و در عین حال دقیق آن دشوار است، معمولاً انرژی را توانایی یا قابلیت انجام دادن کار تعریف می کنند. مثلاً اسب انرژی دارد، زیرا میتواند باری را بکشد، فنر کوک شده ٔ ساعت دارای انرژی است، زیرا میتواند عقربه ها را حرکت دهد. خازنی که بار برقی دارد در ضمن تخلیه کار میکند و بنابراین انرژی دارد. اغلب انرژی را با نیرو (عامل تغییر حرکت جسم) و قدرت (کاری که درواحد زمان انجام میگیرد) اشتباه میکنند. انرژی از جنس کار است و با آحاد کار اندازه گیری میشود. هرگاه کاری بر جسمی انجام گیرد معادل آن کار بر انرژی افزوده میشود و اگر جسمی کاری انجام دهد معادل آن کار از انرژی جسم کاسته میشود. (از دایره المعارف فارسی).
- باانرژی، باقوت. نیرومند. (از یادداشتهای لغت نامه).
- بی انرژی، بی قوت. ناتوان. (از یادداشتهای لغت نامه).
فرهنگ معین
(اِ نِ) [فر.] (اِ.) نیرو، قدرت، توانایی انجام کار، کارمایه (فره).،~ اتمی نوعی انرژی که در واکنش های هسته ای آزاد می شود، انرژی هسته ای.،~ خورشیدی انرژی تابشی پرتوهای خورشید.،~ پتانسیل انرژی که اجسام بر اثر قرار گرفتن در وضع خاصی دارا می شوند.
فرهنگ واژههای فارسی سره
کارمایه، نیرو
فارسی به آلمانی
Surren, Könnte, Macht (f), Macht gewalt
فرهنگ عمید
هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پسانداز، اندوخته، ستنج،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندوخته، پسافت، پسانداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو
فارسی به عربی
احتیاطی، تراکم، حجز، خزان، کنز، محجوز، اِحتیاطی، اِدّخاری
فرهنگ فارسی هوشیار
چیز نهان کرده، پس افت، نهاده
فارسی به ایتالیایی
provvista
معادل ابجد
2776